خلاصه کتاب:
دختری از جنس بهار و لطافت بارون دختری در آستای پاییز زندگی بهاری خود و طلوع خورشیدی دوباره و طراحی که درد کشیدن و مقاوم بودن رو خوب طرح بزنه…
خلاصه کتاب:
پریا یک دختر بی پروا که ته تغاری خانواده مذهبی و سنتی هست ،پا روی خط قرمزهای حاج باباش میذاره و با روابط آزادی که با فرزاد دوست پسرش داره دچار اعتیاد به مواد روان گردان میشود. با برملا شدن این موضوع و اتفاقی که برای خواهرزاده اش سوگند کوچولو که به دلیل مصرف قرص های که در کیف پریا میبیند، به کما میرود، از طرف خانواده طرد می شود. صدرا پسر عموی او برای حفظ آبروی خاندان معتمد و برای اینکه پریا بیشتر از این بی راهه نره بر سر سفره عقد با دختر عموی سر به هوا و طرد شده اش میشینه و سعی میکنه اون رو ترک بده...
خلاصه کتاب:
شاهپور زند تهرانی الاصل اتابکی، جوان خوش قلب، که از موقعیت اجتماعی بسیار خوبی برخورداره… و چون مورد اعتمادترین فرد طایفه ی زند محسوب میشه، بنابر وصیت خاتون مجبور به قبول درخواستی میشه که از توانش خارج و غیر ممکنه. شاهپور زند خلاف عقیده و خواسته ی قلبی خودش، باید قیومیت مه جبین رو که هفده سال داشته به عهده بگیره تا زمانی که مه جبین با مرد معقول و خوبی ازدواج کنه…
خلاصه کتاب:
نیوشا دختری ۱۵ ساله است که خواهر زاده ۴ ساله اش رو میدزدن و در ازای ازادی اون نیوشا رو می خوان. بالاجبار خودش رو تسلیم می کنه و اون ها چشماش و دستا و پاهاش و دهنش رو می بندن در حالی که برهنه است. نیوشا روزها دست های گرم مردی رو احساس می کنه تا اینکه اونو آزاد می کنن اما میگن ۵ سال بعد دقیقا روز تولدش دوباره اون رو خواهند دزدید... اینبار برای همیشه...
خلاصه کتاب:
من تا پایان این راه را خواهم رفت حتی اگر به قیمت جانم تمام شود. من میروم تا کسانی را که از دست داده ام نجات دهم من میروم تا حسرت های پوچ و تهی مرا به قعر آتش زندگی نکشاند. آری من ادامه میدهم من خود را فدا میکنم تا کسی جز من فدا نشود…
خلاصه کتاب:
آتیش آتیشو نمی سوزونه ولی ما دوتا شعله داریم که با همدیگه گُر گرفتن ، یه دختر از دنیای صد رنگ خودش و یه پسر از دنیای پوچ و ساکتش.. به تنها چیزی که فکر نمی کردن یکی شُدن دنیاهاشون بود ولی هرچیزی قابل پیش بینی نیست …
خلاصه کتاب:
یزدان مردی خشن، پسر یه خانواده پولدار که از وقتی نوجوان بوده خانواده اشو ترک کرد تا وارد آکادمی فوتبال بشه و حالا توی سن ۲۵ سالگی وقتی توی بهترین لیگ های خارجی بازی میکنه خبر مرگ پدر و مادرشو بهش میدن و اون ناچار به بازگشت به ایران میشه و متوجه میشه آهو یعنی خواهر ناتنیش توی تصادف بینایی شو از دست داده و حالا بهترین فرصت واسش ایجاد میشه تا انتقام تمام سال های دور از خونه و خانواده بودنشو از اون دختر بگیره و با انواع شکنجه ها و حقارت ها اونو آزار میده چون اونو مقصر جدا شدن از عشقش میدونه…
خلاصه کتاب:
هرچه تلاش می کردم خوابم نمی برد و مدام از این پهلوبه آن پهلومی شدم فکر مهمونی فردا لحظه ای راحتم نمی داشت. با خود فکر کردم در این لحظه عموو خاله و درسا چه حالی دارن؟ مطمئن هستم که خاله از دلشوره خواب نداره و مدام دراین فکره که همه چیز مرتب پیش می ره یا نه؟ و عمو هم از شوق دیدار فرزندش بعد از سال ها دوری از خانه و تحمل رنج غربت ہی طاقت شده و البته درسا هم از اینکه بالاخره از دست وسواس های خاله نجات پیدا می کند یک نفس راحت می کشه !!!
خلاصه کتاب:
ونوس با شوهرش علی به بن بست رسیده اما توانایی مراجعه به دادگاه و طلاق گرفتن ندارد. علی سر کار نمی رود و اجازه هم نمی دهد ونوس کار کند. ماه ها است که در خانه نشسته و در نهایت فقر با اخلاق گندش سوهان روح ونوس شده. یک شب ونوس به مهمانی یکی از دوستانش می رود…
خلاصه کتاب:
کیت به همراه همسرش پرایس زندگی عاشقانه ای دارن، همه چی در مورد پرایس عالیه. اون یه همسر خوب، وفادار، جذاب، همه چی در مورد اون بی نظیر و زیبا بود تا وقتی که پرایس تصمیم میگیره برای سفر کاری به زوریخ بره و گم و گور میشه و بعد از اون همه چی تغییر میکنه، کیت روزهای زیادی رو در انتظار برگشته همسرش میگذرونه، روزهایی که پر از ترس و اضطراب و خشم و دلتنگی و عشقه… و درست بعد از یه سال سر و کله ی پرایس پیدا میشه که دیگه شبیه قبلش نیست….