خلاصه کتاب:
اون قدرتمند بود، بزرگ و رییس من بود، یک ترکیب کشنده! وقتی توی رزومه شغلیم دروغ نوشتم نمیدونستم خیلی قضیه مهمی باشه. قرار بود برای یک زن کار کنم، البته فقط فکر میکردم یه خانمه… اما جولیان مسترز قطعا یه مرد کامل بود… از اون نوع مردهایی که توی خواب میبینی. بچههاش شیطون بودن و من از پنجره جاسوسیش رو کردم و وقتی داشت کاری زشت و درعین حال دلفریب انجام می داد مچش رو گرفتم…
خلاصه کتاب:
ایمان و آذر با هم ازدواج می کنند، دانشگاه قبول می شوند و مجبور به ترک دیار به سمت تهران. هر دو صاف و ساده و عاشق هستند.تنها و غریب و صدالبته بی پول! باهم تلاش می کنند و باهم درس می خوانند. اما همه چیز خوب نمی ماند و کم کم آن زندگی ساده و صمیمی تحت تأثیر محیط قرار می گیرد…
خلاصه کتاب:
“هیجان” درسته که یک کلمه بی جان ادبیاتیه اما ما آدما با دیدنش قلبمون تند میزنه… نفسامون یکی در میون میشه… چشامون گرد میشه و منتظریم… منتظر اینکه بعدش چی میشه ؟؟؟ الان چی میشهه ؟؟ دوز این هیجان وقتی بالاتر میره که… ماهگرفتگی شروع بشه… اونم از جایی که بنیامین قصه… گم میشه! و گم شدنش باعث میشه خواهرش برکه به دنبال گذشته ای بره که مثل همیشه آتش زیر خاکستره !! رازهایی که براش قابل درک نیست و واقعیت هایی که قابل انکار نیست …
خلاصه کتاب:
من آرمین افخم! مردی ۳۴ ساله و صاحب هولدینگ افخم! تاجر معروف ایرانی! عاشق دلارا، دخترِ خدمتکار خونمون میشم! دختری ساده و مظلوم که بعد از مرگ مادرش پاش به اون خونه باز میشه. خونه ایی که میشه جهنم دلی، تا زمانی که مال من بشه، اما این تازه شروع ماجراست، درست شب عروسی من متوجه بیماری میشم که دلی به اون مبتلاست…
خلاصه کتاب:
درباره دختری به نام حنا هست که وارد دانشگاه میشه و با پسری به اسم کیوان آشنا میشه که اتفاقات جالبی براشون پیش میاد، دعواهای کلکلی و جربحثهای طنزآمیز صحنهدار… اما اتفاقات عجیب غریبی میوفته که حنای قصه رو شوکه میکنه درحالی که عاشق کیوان شده ولی متوجه میشه که کیوان برای…
خلاصه کتاب:
خنیاگر داستان هیراد که خطای گذشته اش مثل طوق از گردنش آویزونه و سعی داره با خراب کردن زندگیش خوشبختی رو از خودش دریغ کنه تا بلکه تنبیه بشه ولی میون خراب کردن هاش دختر کوچولویی وارد زندگیش میشه که اونو مجبور میکنه ناخواسته بشه بابا لنگ درازش!
خلاصه کتاب:
کلمات و قسمش همونجا بین تاریکی صداهامون معلق بود. گاهی اوقات تو این فضا احساس راحتی میکردم ولی سه ماه بود که فقط دچار آشوب میشدم. این فضا بیشتر شبیه یه جای راحت و مناسب برای پنهون شدن شده بود.نه برای من، بلکه برای اون. انگشت هام درد گرفته بودن برای همین بهشون اجازه دادم که یکم آروم بشن، اصلا متوجه نبودم که دارم به این سختی موبایلم رو توی دستم فشار میدم…
خلاصه کتاب:
یه دختر... دختری مثل همه ی ماها… از جنس سنگ اما از درون شیشه... سختی و رنج کشیده... شخصیت شیطونش به غروری غیر قابل شکست تبدیل شده... متنفر از جنس مخالف... ولی نفرت و بی زاریش حالا حالاها از بین نمیره… تا اینکه مجبور به انجام کاری میشه... یعنی اونم می تونه مثل همه عاشق بشه و عشق رو تجربه کنه؟؟ می تونه نفرتش رو از بین ببره؟؟...
خلاصه کتاب:
دختری به اسم آرام با مردی به اسم فرید ازدواج کرده است، پس از مدتی متوجه می شود که فرید بخاطر اجبار با اون ازدواج کرده است و....
خلاصه کتاب:
ریما دختری از جنس شیشه و قلبی از جنس سنگ که نسبت به همه ی مرد های اطرافش بی اعتماده و آن ها رو موجودی کم ارزش و بی ارزش میبینه. حالا آیا ریمای قصه ی ما همیشه همینجوری می مونه؟