
خلاصه کتاب:
داستان سه کله پوک داستان سه تا دختر اراکی که دانشگاه تهران قبول میشن در به در دنبال خونه میگردن تا اینکه خونه مجانی نصیبشون میشه واونجا با سه تا پسر داستان آشناییشون کلیک میخوره…
رمان سه کله پوک
رسیدیم خونه… مریم رفت آشپزخونه سوسیس تخم مرغ بپزه من و سحرم رفتیم اتاق.. لباسمو عوض کردم چشمم به کلید خونه ناهید خانوم افتــاد یــادم باشه امشب بـرم ســر بزنم. مهتا: به به فقط یه نوشابه کمه. مریم: همینم زیادیته… سحر: خب ببندید بگیرید بخورید دیگه. بعد از خوردن غذا شستن ظرفا با سحر بود رفتم سمت اتاق یه مانتو راه راه آبی کمرنگ و طوسی باشلوار و شال مشکی پوشیدم کلید خونه ناهید خانومم برداشتم و رفتم پایین. سحر_کجا میری نصفه شبی؟؟ من_خونه ناهید گفت سر بزنم بعضی شبا. مریم_پس مام باهات میایم. من_نه نمیخواد من از پس خودم بر میام…
سحر_کم زر زر کن ما کلاس رزمی رفتیم توکه تا سرکوچتونم نرفتی الکی قپی نیا… رفتن بالا تا لباس عوض کنن منم گوشی زاپاسم (نوکیا) زدم به شارژر. خونه ناهید خانوم طبقه چهارم بود… هرکاری کردیم این آسانسور بالا نیومد خودمون از پله ها بالا رفتیم… واحد ۱۱ خونشون بود. سحر درو باز کرد و اولش مثل پلیسا وارد خونه شدیم… اندازه خونه ما بود کاناپه کرم رنگ بود با کوسن قرمز…
خلاصه کتاب:
بهار دختری زیبا و شیطون که سلیقه خاص خودش رو داره! که تو خونه شوهر مادرش که تازه فوت شده زندگی میکنه… بچه های اون مرحوم طالب انحصار وراثت هستن و اونا مجبور به ترک خونه میشن در صورتی که پول کافی برای اجاره ندارن.. در همین کشمکش ها به طور اتفاقی بهرام که مردی ۳۳ ساله متدین و مذهبی که چند سال پیش همسایه خانواده بهار بوده رو میبینن و بهرام اونا رو… بهرامِ جذاب، جدی، سر به زیر و غیرتی میتونه جلو بهاری که زیباییش زبانزده و شیطووون دووم بیاره! اونم وقتی که…!
خلاصه کتاب:
مهتاب خبرنگار است ولی عواطف بسیار زیاد و انسان دوستانه اش او را همیشه درگیر کمک به افراد نیازمند کرده، به همین دلیل برای کمک به زینب و فرزند خردسالش که به شدت مورد آزار شوهر معتادش قرار دارد با سماجت سیاوش آریا زند وکیل زبده ولی مخالف با زنان را وادار میکند از او دفاع کند و برای نجات زینب قرار می شود...
خلاصه کتاب:
آفتاب دختر مغرور و خود خواهیه که طی مشکلاتی با کمک شخصی می تونه از پستی ها و بلندی های زندگی بگذره و تازه براش حقایقی درباره ی خودش و شخصیتش آشکار میشه که فکر می کنه خیلی دیره. دختری سرکش که عاشق پسری است که پدرش به اون اجازه ازدواج با پسر مورد علاقه اش رو نمیده و اون به دنبال راهی می گرده …
خلاصه کتاب:
بهادر پسری زخم خورده و پولدار که به خاطر خیانت پدرش به مادرش از عشق و دخترا متنفره تا یه روز یه دختر زبون دراز و نیم وجبی سرراز زندگیش در میاره که با خرابکاریا و سرتقی اش بهادر و عاصی میکنه اما خب بهادر یه روز به خودش میاد و میبینه که…
خلاصه کتاب:
ویانا دختر سر به هوایی که با پارتی بابای پر نفوذش توی یه مجله خبری معتبر شروع به کار می کنه و این سر آغازی میشه برای آشنایی با آویز و ماجرا های طنزشون. آویز پسر خود ساخته از قشر ضعیف جامعه ست که با مرگ پدرش سرپرستی کل خانواده بر عهده اش افتاده و کار کرده… این بین ویانا می تونه زندگی آویز رو از این رو به اون رو بکنه و شخصیت های جدیدی که وارد رمان میشن تغییراتی در زندگی آویز و ویانا به وجود میارن و با یه ماموریت خبری، خیلی چیز ها رو میشه…
خلاصه کتاب:
نکرده چرخ روزگار، بر هیچکس وفا، چون مى خوانیم هرساله در قصّه ها، که مجنون تر زفرهاد و شیرین تر از لیلا، از بدر عشقِ میان آدم و حوا، تا بوده عشق جاودان در راه، مى رسید شاهزاده اى به گدا! از چوپانى یوسف، به سلطنت زلیخا، به تیزى صبر ایوب و تیغۀ اهریمن ها، عشقى به شفافى دریا، به بلندى ابرها، به نمناکى لب ها، به دردناکى غم ها، به سوزناکى سرما، به وسعت قلب ها، به روشنایى فردا، به بى قرارى دل ها، عشق هاى ممنوعه، عشق شاهى به گدا،همیشه زشت و زیبا، همیشه روشن و سیاه، همیشه و همیشه تضاد!زندگى پر از پایین و بالا،و عشق و عشق و عشق میان کیست؟دو قبیلۀ ازهم جدا…
خلاصه کتاب:
بانوی بسیجی بر عکس اسمش در بارهی آراد! پسری پولدار و بی بند و باره که زندگیش رو صرف خوش گذرونی و کارش کرده ولی از یه جایی به بعد با ورود آرام دختری ساده و مغرور و در عین حال پایبند به اعتقادات! زندگی آراد مسیر زندگیش عوض می شه و برای اولین بار توی زندگیش عشق رو تجربه می کنه!
خلاصه کتاب:
زیبا دختری پر از کینه و حس انتقام، بعد از چهار سال از زندان آزاد می شود. او با آسیبهای جسمی و روحی از زندان، برای انتقام از مسببین بدبختی هایش باید به ملاقات نعیم در دبی برود. برای همین با همفکری وکیلش فرزاد، راهیِ جنوب می شود که درگیر رو دست خوردن ها و همراهی همسفر اجباری و اتفاقات جدیدی می شود.
خلاصه کتاب:
آیلار دختر کوچیک خانواده شکوهی که برخلاف اعتراض خانوادش پلیس میشه با تمام شر و شیطونی هاش میره پلیس میشه و یک ماموریت بهش میخوره که با تمام ماموریت هاش فرق داره توی این ماموریت از برادرشوهر خواهرش (امیرسام) کمک میگیره که جریاناتی براشون پیش میاد.