خلاصه کتاب:
دختری به زلالی آب… به زیبایی خورشید... سلن راد دختره مهربون ولی لجباز… مردی مرموز…. دنیایش به تاریکی شب... ساتکین اندرا مردی با دلی سنگی ولی مهربان. خب در ادامه سرنوشت این دوتا رو روبری ھم قرار میده و این دوتا عاشق ھمدیگه می شوند اما با ورود برادر سلن که ھمه فکر می کردن مرده و توی رسیدن سلن به ساتکین وقفه میندازه. و آیا سلن و ساتکین به ھم میرسن چه کسی میدونه آینده چه چیزیو براشون رقم میزنه.
خلاصه کتاب:
هشت سالگی مادرم من رو به یک مرد ۳۵ ساله فروخت تا…