ایران رمان
دانلود رمان رایگان pdf

دانلود رمان روی خوش زندگی اثر صدای بی صدا

دانلود رمان عاشقانه، اجتماعی روی خوش زندگی اثری بینظیر از صدای بی صدا رایگان و بدون سانسور pdf با لینک دانلود مستقیم از سایت ایران رمان دانلود کنید

اسم رمان : روی خوش زندگی

تعداد صفحه : 4106

نویسنده : صدای بی صدا

ژانر : عاشقانه، اجتماعی

دانلود رمان غبار الماس به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندروید و آیفون با ویرایش جدید و لینک مستقیم رایگان

روی خوش زندگی خلاصه رمان

دوغ رو بده من.دست دراز کردم و پارچ را به سمتش گرفتم، توی لیوانش ریخت و یک سره سر کشید. بالاخره چیکار میکنی؟ هیچی. یعنی چی هیچی؟ یعنی همین هیچی، کی میری دانشگاه؟ یساعت دیگه. بلند شدم به اتاقش رفتم، کتاب‌هایش پخش زمین بود، همه را روی میزش مرتب چیدم، تختش را مرتب کردم، لباس‌هایش را آویزان کردم، چشمم به پاکت سیگارش افتاد که مثلا قایم کرده بود. نفس عمیقی کشیدم، شاید هرکسی بود برمی‌داشت و نصیحتش هم میکرد اما من را چه به نصیحت.

گوشه ای از رمان روی خوش زندگی

طلاق و طلاق گرفتن آسون نیست، حالا که تصمیمش رو گرفتی باید بتونی پاش وایستی، زن مطلقه بودن فکر میکنی راحته؟ من هر دیقه نمیتونم بالا سرت باشم، خودت باید یاد بگیری نگاه، انتخاب خودته… پدر من، داشت یادم میداد تا رهایم کند، تا آن نیمچه پدری که در حقم داشت را هم دریغ کند. نمیخواستم بیشتر از این در ماشینش بمانم، نگاهی به اطراف کردم، یک فروشگاه بزرگ دیدم، به بهانه ی خرید گفتم نگه دارد پیاده شوم. بمونه بعدا با آرمان میای، کار دارم نمیتونم واستم.

زنگ میزنم بیاد دنبالم، واجبه خرید هام. همین… به همین راحتی پیاده ام کرد، حتی نگفت پول لازم دارم یا نه، حتی نگفت نگران نباشم بابت خرج و مخارجم… هیچ! آرمان بیچاره، آرمان نازنینم مطمعنا از حرف های بابا ناراحت بود، با او تماس نگرفتم، کل خریدم یک بسته چای بود، باقی مسیر را میتوانستم پیاده بروم. سرکوچه که رسیدم ماشین مهدی را دم در دیدم. چه میخواست؟! دوسال تمام برای این زندگی یک قدم برنداشت، حالا از جان من چه میخواست؟!

کیسه ی بوکسش باشم برای کتک ها و توهم های مصرفش! آخ چه سخت بود مرد زندگی ات مرد نباشد و بدتر از آن گرفتار چنین چیزی باشد، اعتیاد! به دیوار تکیه دادم و منتظر ماندم برود، شاید داخل ماشین خوابش برده بود، بعید نبود، هیچ چیز از او بعید نبود. گوشی را برداشتم و با خانه تماس گرفتم، امیدوار بودم آرمان نباشد فقط میخواستم به خانم جان بگویم در را باز کند سریع بدوم داخل، نه اینکه از او بترسم، نمیخواستم روبه رو شوم. اما آرمان جواب داد.

پس از پرداخت به صفحه دانلود رمان هدایت میشوید

شماره پشتیبانی : 09170366695

قیمت : 15 هزار تومان

  • برچسب ها:
  • احسان
لینک کوتاه مطلب:
موضوعات
درباره سایت
توضیح کوتاه درباره سایت
آخرین نظرات
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " ایران رمان " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.