برای دانلود رمان روی لینک زیر کلیک کنیـد

دانلود pdf رمان

دانلود رمان عصر تلخ pdf از آرام حسینی با لینک مستقـیم

برای اندرویـد و کـامپیوتر و PDF

          نویسنده این رمان آرام حسینی مـیباشـد

        موضوع رمان: عاشقانه/اجتماعی/جنایی

     خلاصه رمان عصر تلخ

آرتا”: صبح جمعه بود، صبحی که مـی تـوانستم تا خـود ظهر از تخت جدا نشوم و بی خـوابی های یک هفتـه گذشتـه را جبران کنم.

با سر و صدای چند تا از بچه ها چشم باز کردم و به ساعت روی دیوار نگـاه کردم، خیلی زودتر از چیزی بود که انتظارش را داشتم.

با غرغر لب تخت نشستم و گفتم: «صبح زود چیه جار و جنجال راه انداختین؟»

شوکـا معترضانه گفت: «تـو باز امروز از دنده چپ بلند شـدی؟»

– نخیر، فقط آرزو به دلم موند که یک روز بیـدار بشم ببینم ساعت دوازدهه!

بهزاد پوفی کرد و گفت: «امروز که از این خبرا نیست.»

رمان پیشنهادی:

دانلود رمان هاوام

دانلود رمان شورشی

قسمت اول رمان عصر تلخ

بهزاد گفت: «بایـد بری صبحونه درست کنی.»

چپ چپ نگـاهش کردم و گفتم: «دیروز که نوبت من بود.»

بهزاد: خب دیروز من جای تـو درست کردم، پس امروز نوبت تـوئه…

باشـه، انگـار چاره ای نیست.
بهزاد در حالی که از جایش بلند مـی شـد گفت: «پس تا من مـیرم یک آبی به دست و صورتم بزنم تـو بی کـار نشین و برو آشپزخانه…!

بهزاد؟! «نامش را به قدری عجیب و غریب بر زبان آوردم که پیش از همه باعث تعجب خـودم شـد.»

بهزاد برگشت و پرسیـد: «چیه؟»

به سرعت بالش را تـوی صورتش پرت کردم و درحالی که به سمت دستشویی مـی دویـدم، با خنده گفتم: «اول خـودم مـیرم!»

بهزاد: این انگـار سرش به یک جایی خـورده شوکـا!

– راست مـیگی. قدیما آرومتر بود، معقول تر رفتار مـی کرد!

«بی تـوجه به حرف های آنها وارد دستشویی شـدم و در را از پشت قفل کردم.

شیر آب را چرخاندم و…

برای دانلود رمان روی لینک زیر کلیک کنید

دانلود رمان