برای دانلود رمان روی لینک زیر کلیک کنیـد
دانلود رمان آسیمه سر pdf از راز.س مستقـیم
برای اندرویـد و کـامپیوتر و PDF
نویسنده این رمان راز.س مـیباشـد
موضوع رمان: عاشقانه
خلاصه رمان آسیمه سر
تارا:
من کنج و گوشـه هام و گم کردم. درست بین خـودم و اطرافم
گم شـدم. موندم بین خـودم و دیواری که نیست. دور
خـودم مـی چرخم به امـیـد یه گوشـه ای که برم بچسبم بهش…
سر بخـورم. خـودم و تـوی بغلم بگیرم و با تنهایی هام
با هم حرف بزنیم. ال به الی حرفامون بهش بگم از روتین
هر روزه ای که یقه ام و چسبیـده؛ خستـه ام و دلم مـی
خـواد یکمـی… فقط یه ذرهازیکمـی فکر کنم ببینم من کجام.
من تـوی برهوت خـودم لخت و عورموندم ومـی چرخم…
بهم ریختـه نیستم فقط اسیرم… نمـی دونم دلم رهایی مـی خـواد.
. دلم یه کمـی از یکم تفاوت مـی خـواد. دلم مـیخـواد
همه بخندن… دلم مـیخـواد همـیشـه همه بخندن… شاد باشن…
دلم مـیخـواد پام و که از خـونه بیرون مـیزارم صدای
خنده ها نگـاهم و به سمت خـودشون بکشـه. من چیز زیادی دلم
نمـیخـواد فقط دلم یکم تفاوت مـیخـواد… دلم یه کنج
مـیخـواد… کنج من کجایی؟!
زنی تکونم داد. لبخندی روی لبام نشست. کنجم بود؟!
سر خم کردم. با اخم گفت: حواست کجاست دختر جون؟
به ابروهای کمونی و دوست داشتنیش نگـاه کردم. به چشمای
درشت و خط چشم سیاه روشون… لبم و گزیـدم. به
دنبال کنجم که مـی گشتم بهش خـورده بودم.دستش و تـوی دستم
گرفتم و شرمنده گفتم: ببخشیـد… خیلی خیلی خیلی متاسفم.
تکونش دادم: خدا مـیـدونه چقدر شرمنده ام. مـی بخشین دیگـه نه؟!
زن از رفتارم به خنده افتاد. فکر کنم تـوی دلش گفت این
دیوونه هست که خـودش و عقب کشیـد و گفت: برو
دخترجون…
کیفم و روی کـاپشن بادی سفیـدم کشیـدم و همونطور که عق
مبرفتم..
رمان پیشنهادی:دانلود رمان عرق سگی مسیحه زادخـو
قسمت اول رمان آسیمه سر
برای دانلود رمان روی لینک زیر کلیک کنید